سلام
ببخشید که کمی امروز دیر شد...
یکی از امتحانات سخت الهی رو که استاد کارآفرینی امروز برگزار کرد رو با موفقیت پشت سر گذاشتم... البته زیاد هم مطمئن نیستم که موفق شدم ولی بد نبود. امروز هم به خاطر امتحانم کمی دیر به وبلاگم سر زدم.
عنوان مطلب هم از دوستیه که تا امروز منتظر بود که نظرات تائید بشه و هنوز هم خودش رو معرفی نکرده ...
به هر حال امروز روزیه که داستانهای کوتاهی که برام اومده رو به نمایش بذارم و خوشحالم که دوستانم تو این مسیر من رو کمک کردند...
البته ارزش گذاری همیشه برای آثار هنری و ادبی کمی سخت به نظر می رسه...
چهار داستان به دبیرخانه کنگره (بخش نظرات ) رسیده بود که هدایای نا قابلی به هر چهار داستان تعلق میگیره... ( البته بعد از اینکه امتحاناتم تمام شد و به بندرعباس برگشتم ).
1.
تمام
مرد چوبی تمام خود را خالی کرد و خوابید.
2.
راهی برای ماندن
وقتی آزادش کردند فرار میکرد و فحش میداد.
3.
داستان.
شبت بخیر.
4.
یک داستان ده کلمه ای هشت کلمه
کلمه کلمه کلمه کلمه کلمه کلمه کلمه کلمه نه کاهوست
هر کدوم از داستان ها ویژگی خاص خودشون رو داره که بحث کردن در مورد هرکدوم یک پست مفصل دیگه ای رو می طلبه . به هر حال از همتون ممنونم.